کد خبر : 5796
تاریخ انتشار : شنبه 3 می 2014 - 12:24

مقایسه عملکرد فرهنگی در دولت‌های مختلف/مسئولان فرهنگی به فرمایشات رهبری عمل کنند

مقایسه عملکرد فرهنگی در دولت‌های مختلف/مسئولان فرهنگی به فرمایشات رهبری عمل کنند

کارشناس مسائل فرهنگی و سیاسی اظهار داشت: برای متوجه ساختن مسئولان فرهنگی به نظرم بهترین کار همین فرمایشاتی است که مقام معظم رهبری بر آن تاکید دارند.

13930125000741_PhotoAبه گزارش شبسترنیوز محمدطیب صحرایی، محقق، پژوهشگر مسائل سیاسی و فرهنگی و عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) است که تا کنون نظرات بسیار سازنده ای را در مقوله فرهنگ مطرح کرده است. با توجه به نام‌گذاری امسال به نام فرهنگ از سوی رهبری و همچنین تأکیدات ایشان بر مقوله فرهنگ،   دانا گفت و گویی با این پژوهشگر مسائل سیاسی و فرهنگی انجام داده است که مشروح این گفتگو را در زیر می خوانید:

  * حکومت نسبت به فرهنگ به معنای عمومی و … وظیفه دارد

  * هر حکومتی بدون رکن «هدایت کلان جامعه» دینی نخواهد بود

* شورای عالی انقلاب فرهنگی در بُعد حکومتی می‌بایست اتاق فکر و فرمان فرهنگی این کشور باشد

 * مقایسه عملکرد فرهنگی در دولتهای مختلف

 فکر می کنید دلیل نامگذاری سال 93 توسط مقام معظم رهبری و اشاره به مقوله فرهنگ در این نام‌گذاری چیست؟

صحرایی: در خصوص مساله فرهنگ و قبل از ورود به بحث‌های هنجاری و رسیدن به بایدها و نبایدها به نظرم باید به این موضوع توجه کنیم که فرهنگ را از جهات مختلفی می‌شود مورد بررسی قرار داد. فکر می‌کنم حداقل در این نشست باید یک نگاه دو قسمتی راجع به فرهنگ داشته باشیم، یک تعریف خیلی عمومی از فرهنگ به معنای روح حاکم بر جامعه می‌توان ارائه داد، آنچه که فضای عمومی جامعه را ترسیم می‌کند به تعبیری که خود مقام معظم رهبری به آن اشاره کرده‌اند. آن هوایی که تمام فعالیت‌ها در آن اتفاق می‌افتد، تنفسی که می‌کنیم همه فضای فرهنگی است. این یک نگاه خیلی فراگیر است.

یک نگاه نزدیک‌تر هم هست به معنای فرهنگ عمومی بدین معنا که در این هوایی که تنفس می‌کنیم بعضی از امور را به طور خاص فرهنگی می‌دانیم، مثلا اوضاع اخلاقیات، فکر و رفتارهای جمعی مردم و … و یا به طور خیلی واضح بحث هنر. امور هنری و قلمی زیرمجموعه‌ای از عرصه‌های زندگی مردم به نام فرهنگ است. خب این یک دسته بندی است، دسته بندی دیگر که می‌تواند یک نگاه ماتریسی به ما بدهد این است که این سه گروهی که در مورد آن صحبت کردیم هرکدام خودشان دو قسم دیگر هم خواهند داشت و آن این است که ما یک فرهنگ مردم داریم و کلیه کارهایی که در ان زمینه انجام می‌شود و یک نگاه حکومتی به فرهنگ داریم. یعنی فرهنگ از دو طرف مورد تعامل قرار می‌گیرد و به نوعی از دو طرف بازتاب پس می‌دهد. اموری که مردم از فرهنگ برداشت می‌کنند و به فرهنگ اضافه می‌کنند و اموری که دولت از فرهنگ برداشت می‌کند و به فرهنگ ارائه می‌دهد.

اگر این 3 و 2 را در نظر بگیریم آن‌وقت هرکدام از آن خانه‌هایی که در این قفسه به دست می‌آید تعریف خودش را خواهد داشت. طبیعتا همه این مقوله‌ها مهم است. باید یک شبکه گسترده‌ای را تصور کرد که هرکدام از این ابعاد روی بقیه اثر می‌گذارد. با این نگاه و ترسیم خیلی کلی از فضای فرهنگ، هرکدام از این خانه‌ها را که دچار یک حرکت و یک اثر بکنیم، به طور شبکه‌ای بر بقیه عناصر نیز تاثیر می‌گذارد یعنی اگر مردم یا حکومت یکی از این خانه‌ها را دستکاری کنند، تنها یک دستکاری مقطعی نخواهد بود و به صورت شبکه‌ای بقیه عناصر هم متاثر خواهند شد، حال اینها را به یک مساله دیگر اضافه کنیم و آن اینکه ما در فضای زندگی حکومتی‌مان و آنچه که  حکومت دینی مدنظرش است، یک کارویژه خیلی مهم را علاوه بر آنچه که در بقیه جوامع مدنظر است، داریم و می‌توان گفت که حکومت دینی متولی اداره امور کلان جامعه است.

حکومت دینی یک رکن دیگر هم دارد که اگر این رکن نباشد، آن حکومت، دینی نخواهد بود و آن عبارت است از “هدایت کلان جامعه”، یعنی حکومت صرفا دریافت کننده خواسته‌ها و نگاره‌های جامعه و خدمتگزار صرف نباید باشد.

مثلا یک حکومت غیر دینی را می‌توان با این جمله ارزیابی کرد که حکومت هر کاری که می‌کند می‌خواهد امور کلان جامعه بسامان باشد اما علاوه بر این حکومت دینی یک رکن دیگر هم دارد که اگر این رکن نباشد، آن حکومت، دینی نخواهد بود و آن عبارت است از “هدایت کلان جامعه”، یعنی حکومت صرفا دریافت کننده خواسته‌ها و نگاره‌های جامعه و خدمتگزار صرف نباید باشد.

*حکومت نسبت به فرهنگ به معنای عمومی و … وظیفه دارد

اگر حکومت دینی است و با یک چارچوب مشروع و قابل قبول روی کار آمده است، آن چارچوب‌ها به حکومت اجبار می‌کنند که برای هدایت جامعه باید کاری بکند و نکته آخر در این بحث این است که یکی از اصلی‌ترین عرصه‌های هدایت جامعه، عرصه فرهنگ است به عبارت دیگر آن مجموعه‌ای که در موردش صحبت کردیم با این کارویژه حکومت کاملا گره خورده است یعنی حکومت نسبت به فرهنگ به معنای عمومی و … وظیفه دارد.

طبیعتا انقلاب ما و نیز دولت‌هایی که پس از انقلاب آمدند هرکدام متاثر از فضا و امکانات و مقتضیات خودشان در عرصه فرهنگ فراز و فرودهایی داشته‌اند.

 دیدگاه و دغدغه مقام معظم رهبری به شکل کلی و کلیت فرهنگ است یا به عنصر خاصی از این ماتریس فرهنگی اشاره دارند؟

صحرایی: طبیعتاً آنچه که از صحبت‌های ایشان برمی‌اید، هیچکدام از این عناصر را جدا نکرده‌اند که بگویند این مقوله از بقیه مهم‌تر است و … . مجموعه صحبت‌های ایشان نشان می‌دهد که ما در زمینه‌های مختلف خلأهای متفاوتی را می‌بینیم البته یک نکته را توجه کنیم که با استدلال‌های خیلی مشخص می‌توان گفت که سطح فکری فرهنگ مردم ایران نسبت به قبل از انقلاب اسلامی به صورت معنادار رشد کرده است. در این شکی نیست. البته گاهی اوقات دچار برخی نزاع‌های ساده انگارانه می‌شویم که مثلا “قبل از انقلاب دینداری کامل‌تر بوده است” یا “دینداری هم دینداری‌های قدیم” و … خب این با نگاه‌های آماری کاملا قابل رد شدن است. گوینده این صحبت‌ها در بهترین شرایط دارد زمان حال یک جامعه چند برابر شده از لحاظ تراکم جمعیت و … را با یک جامعه خیلی بسیط نسبت به خودش مقایسه می‌کند که این کار به لحاظ علمی محاسبه غلطی است.

 سطح فرهنگ مردم نسبت به قبل از انقلاب چه تغییری کرده است؟

با استدلال‌های خیلی مشخص می‌توان گفت که سطح فکری فرهنگ مردم ایران نسبت به قبل از انقلاب اسلامی به صورت معنادار رشد کرده است.

فضای عمومی فرهنگ جامعه ما نسبت به قبل از انقلاب کاملا رشد کرده است آن هم در ابعاد مختلف ولی نکته اینجاست که “ما چه می‌توانسته‌ایم باشیم؟” و “الان چه هستیم؟” دولت‌های ما چه می‌توانسته‌اند باشند؟ و الان چه هستند؟ و مردم ما هم همین­طور. لذا به طور خاص در صحبت‌های فروردین ماه مقام معظم رهبری به نظر می‌رسد مجموعه نکاتی که در رابطه فرهنگ کنار هم قرار داده می‌شود، نه دولت را جدا می‌کند و نه مردم را؛ بلکه مجموعه را با هم مدنظر قرار داده‌اند. مثلا در دیدار با خبرگان می‌فرمایند «من نسبت به اوضاع فرهنگ نگرانم»، در حالی که آن فضا ناظر به خیلی از ابعاد از جمله مسائل دولتی است. مدتی قبل‌تر هم در سفر به خراسان مسأله سبک زندگی را مطرح کردند و اگر در آنجا سوالات را کنار هم بگذاریم می‌بینیم که خیلی از آن سوال‌ها به سبک زندگی مردم برمی‌گردد آن هم در ابعاد فرهنگی و البته کمی هم غیر فرهنگی، مثلا تعامل با همسایه، با رئیس و … . این به معنای همان دو رکن فرهنگی است. هم به معنای هوایی که تنفس می‌کنیم و هم به معنای فرهنگ عمومی.

فکر می کنید دغدغه­‌های فرهنگی رهبری از کجا ناشی شد؟

دغدغه‌های فرهنگی مقام معظم رهبری نکاتی نیست که یک شبه به ذهن برسد و یا یک ماهه به وجود آمده باشند، می‌توان یک خط سیر را در سخنان ایشان پیدا کرد که مثلا دو سال قبل مسأله سبک زندگی را مطرح کردند و مرتبا به آن تاکید دارند.

این دغدغه‌های فرهنگی نکاتی نیست که یک شبه به ذهن برسد و یا یک ماهه به وجود آمده باشند، می‌توان یک خط سیر را در سخنان مقام معظم رهبری پیدا کرد که مثلا دو سال قبل مسأله سبک زندگی را مطرح کردند و مرتبا به آن تاکید دارند. حتما به خاطر دارید که دولت قبلی را به شدت از کارهای ویترینی کردن پرهیز کردند و فرمودند که «ما نباید در عرصه فرهنگ کار ویترینی کنیم، کار در فضای فرهنگی نیازمند دقت، ظرافت و …. است»، خب در فضای فروردین ماه امسال تمام آن دغدغه‌ها کنار هم قرار می‌گیرد و تبدیل به یک فلش و راهکار برای حرکت می‌شود، این فلش را نباید کلیشه‌ای و منحصر به کارهای دولت دید و از آن طرف هم نباید خیلی به امور روزمره شهری و … تقلیل داد.

 در دین اسلام تا چه میزان به مقوله فرهنگ پرداخته شده است؟

به نظر می‌رسد که از قاعده هرم فرهنگی تا آن رأس هرم و اثرگذاری‌های حکومتی نیازمند کارهای متناسب با خودش هستیم. حال می‌توان به این مقوله وارد شد که در هر طبقه و ضلع چه کسانی اثرگذار مستقیم هستند و می‌توانند مخاطب این کلام باشند.

حکومت دینی اگر کار ویژه هدایت عمومی را از دست بدهد دیگر حکومت دینی نخواهد بود. به شرطی حکومت دینی است که علاوه بر مدیریت کلان جامعه، هدایت کلان جامعه را هم داشته باشد پس ما نمی‌توانیم بگوییم که دولت، ناظر است، این حرفی بی‌پایه است.

پس در نگاه اسلامی اساسا ناظر بی‌طرف بودن دولت در فضای فرهنگی را قبول نداریم، در نهج‌البلاغه مثال‌های متعددی است که حضرت علی (ع) در شرح وظایف بین حاکم و مردم، یکی از اصلی‌ترین وظایفی که برای حاکمیت معرفی می‌کند تربیت جامعه است. یعنی حکومت دینی اگر کارویژه هدایت عمومی را از دست بدهد دیگر حکومت دینی نخواهد بود. به شرطی حکومت دینی است که علاوه بر مدیریت کلان جامعه، هدایت کلان جامعه را هم داشته باشد پس ما نمی‌توانیم بگوییم که دولت، ناظر است، این حرفی بی‌پایه است. بنابراین اگر کارکرد فرهنگی حکومت دینی را از آن بگیریم، با فرض اینکه بهترین رفاهیات را هم به مردمش ارائه بدهد، دیگر حکومت دینی نخواهیم داشت.

دین اسلام می‌گوید که هر جایی که تو نیازمند کمک برای رسیدن به کمال باشی، من تو را همراهی خواهم کرد. اگر حکومتی داعیه چنین چیزی را دارد آیا می‌تواند نسبت به فرهنگ مردم بی‌تفاوت باشد؟ و اساسا این امر در درونش یک فرار از مسئولیت نیز نهفته است. چطور حکومت خودش را متولی سلامت جسم مردم می‌داند اما متولی سلامت فرهنگی مردم نداند؟

و نکته دوم اینکه مگر مردم دارای یک سطح به لحاظ فکر و فرهنگ و تحلیل و … هستند؟ آیا بچه‌های این جامعه از زمانی که شروع به فهمیدن می‌کنند مسلط به ابزاری هستند که توصیه بکند که دولت ناظر باشد و اینها خودشان بتوانند انتخاب کنند؟ لذا دولت در حکومت دینی در تمام ابعاد فرهنگ هم موظف است و هم باید برنامه داشته باشد.

اگر بپذیریم که حکومت دینی در قبال فرهنگ مردم موظف است، به نظر می‌رسد که برای حرکت فرهنگی هر لایه نیازمند یک جایگاه اثرگذارتر است که پیشرو باشد و خود این هرم هم نیازمند یک رأس است، به عبارت دیگر می‌توانید تصویری را متصور شوید که یک هرم داریم که خود این هرم در درونش هرم‌های متعدد دارد. اصلی‌ترین هرم را می‌شود در هر لایه یک مجموعه خاص تصور کرد، مثلا به نظر می‌رسد یک اتاق فکر و یک اتاق فرمان فرهنگی در شبکه قانونی و ساختار کشورها جاگذاری شده است اما به نظر می‌رسد آن جایگاه به اندازه کافی به وظایفش عمل نمی‌کند.

* شورای عالی انقلاب فرهنگی در بُعد حکومتی می‌بایست اتاق فکر و فرمان فرهنگی این کشور باشد

 وظیفه اصلی شورای عالی انقلاب فرهنگی و نقش آن در فرهنگ کشور را توضیح می دهید؟

صحرایی: به عبارت دیگر شورای عالی انقلاب فرهنگی در بُعد حکومتی می‌بایست اتاق فکر و فرمان فرهنگی این کشور باشد ولی اینگونه نیست. حال این ممکن است بازبینی‌های ساختاری لازم داشته باشد مثلا اینکه اعضایی که به این شورا می‌آیند چه ویژگی‌هایی دارند و چه ویژگی‌هایی باید داشته باشند، آیا کسی که حضورش در شورای عالی انقلاب فرهنگی شغل پانزدهم اوست، می‌تواند به معنای جدی به مقوله فرهنگ فکر کند؟ اینکه یک آدمی سالم است به معنای متفکر فرهنگی بودنش نیست، ممکن است یک وزیر، وکیل و یا آدم 15 شعله هم متدین خوبی باشد و هم سابقه فرهنگی خوبی داشته باشد ولی سابقه فرهنگی قبلی او کافی نیست برای اینکه الان در جایگاه فرهنگی جمهوری اسلامی بتواند نیازهای فرهنگی جامعه را به‌روز پاسخ دهد و این یک نمونه خیلی مشخص از این اشکال است.

 چه اشکالاتی به عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی در کشور وارد است؟

شاید اشکال دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد این است که به مرور در شورای عالی انقلاب فرهنگی یک عرفی ایجاد شده است و فکر فرهنگی کشور تقلیل پیدا کرده است به این امر که فقط به یکسری از نهادهایی که این شورا باید به امور آنها رسیدگی کند، توجه نشان دهد و بارزترین آن هم بحث دانشگاه‌هاست. اگر اخبار شورای عالی انقلاب فرهنگی را رصد کنید می‌بینید که در یکسال گذشته به طور مثال بیشتر مصوبات و دستور کارهای این شورا به عزل و نصب‌های فرهنگی برمی‌گردد که البته در دولت جدید گویا همین یک امر هم کنار گذاشته شده است و وزیر فرهنگ رأسا پیشتازی می‌کند، در این دولت شورا باید به دنبال وزیر هم بدود که عزل و نصب‌های وزیر را تایید یا با آنها مخالفت کند و صدای بعضی از اعضای شورا هم درآمده است که حداقل در گذشته این یک کار ویژه را جدی می‌گرفت ولی اکنون آن را هم ندارد.

 چند مثال می زنید؟

حال اگر گریزی به مجموعه دیگری مثل سازمان بسیج مستضعفین داشته باشیم، چه در بُعد حکومتی و چه در بُعد مردمی‌اش، حضرت امام (ره) بسیج را به گونه‌ای طراحی کردند که در هر دو جا اثرگذار باشد. در این مساله می‌شود یک خودآزمایی طرح کرد که مجموعه بسیج در کدام‌یک از این سه مقوله دارد پیشتازی می‌کند و آیا واقعا پیشتازی می‌کند یا خیر؟ در یک نگاه درونی بنده معتقدم که بسیج در فضای فرهنگی پیشتاز نیست، سرمایه‌ةای هنگفتی به لحاظ فکری، انسانی و فرهنگی در اختیار دارد، پشتوانه‌هایخیلی توانمندی دارد ولی به اندازه‌ای که سرمایه در اختیار دارد اثرگذار نیست. گسترده‌ترین نهاد مردمی این کشور که در لایه‌های مختلف از دانش‌آموز، کارمند، دانشجو، روحانی، استاد و ….. را دربرمی‌گیرد و حتی وزارت ارشاد نیز از این لحاظ به هیچ عنوان نمی‌تواند کارکردهای بسیج را داشته باشد، ولی می‌بینیم که بسیج به لحاظ فرهنگی با این گستردگی پیشتاز نیست. این به معنای نادیده گرفتن خوبی‌های بسیج نیست. این به این معناست که ما خیلی می‌توانیم چلوتر از اینها هدف‌گذاری بکنیم. با این نگاه به نظر می‌رسد که شورای عالی انقلاب فرهنگی خیلی راه برای رفتن دارد. باید دید هیأت‌های ما، مساجد و …. در تراز انقلاب هستند یا خیر؟ لذا این بحث فرهنگی خیلی بیشتر از اینها گسترده است.

حتی یک فیلم می‌تواند برای تکان دادن سطح فرهنگی جامعه مورد مطالعه قرار بگیرد، یک فیلم اثرگذار فرهنگی یک لایه جدیدی را باز می‌کند و بعد این در ابعاد مختلف جامعه تشعشعاتی را به دنبال خودش خواهد آورد، ممکن است آن کسی که آخر خط ایستاده است، چیزی به نام فیلم در ذهنش نباشد اما در این بازی دومینو مانند حتما خواسته یا ناخواسته اثری را دریافت کرده است و شاید خودش هم متوجه نشود.

 بهترین نگاه به فرهنگ چگونه است که از آن دیدگاه به فرهنگ کشور بپردازیم؟

صحرایی: ما در مقوله های فرهنگی یک نگاه کل نگر باید داشته باشیم و یک نگاه جزء نگر، در نگاه کل نگر مستدلاً می­توانیم بگوییم که در انقلابهای متعددی که در جهان رخ داده است، هیچ انقلابی به موفقیت انقلاب اسلامی نبوده است، انقلابهایی که حتی معروف هم شده اند و اسامی بزرگی هم برایشان انتخاب شده است مانند انقلاب کبیر کجا و … . با استدلال های مختلف می­توان نشان داد که موفق ترین انقلاب در فضای جهانی البته پس از انقلاب انبیاء، انقلاب اسلامی است. زمانی که صحبت از فرهنگ و فکر در لایه های مختلف جامعه میکنیم، حرف ما در قالب 10 سال و 20 سال نمی گنجد، مثلا فضای فعلی جامعه غرب متاثر از20 یا 50 سال گذشته نیست، چند صد سال یک کاری اتفاق می افتد، رسوبهای فرهنگی لایه به لایه روی هم می نشیند، از جاهای مختلف نکات مختلف دریافت می کنند تا یک ظهور مختلف به وجود می آید. لذا انقلاب اسلامی در این سه دهه عمر خود به صورت کاملا انفجاری ظهور پیدا کرد و موفق شده است. برای اینکه به این استدلال ها هم اشاره ای داشته باشم، اینکه از نگاه بیرونی اساسا جریان کلی جامعه بشری به سمتی بوده است که انقلاب اسلامی 180 درجه مخالف آن بوده است، مثلا در انقلاب های مختلف از چین، فرانسه، نیکاراگوئه، انگلستان، روسیه و … نگاه کنیم می بینیم که در ان زمانها یک جریان کلی ای وجود داشته است که این انقلاب‌ها یک زاویه ای با آن جریان اصلی پیدا می کند و حتی برخی مواقع در همان جریان فقط حرف ها را بازخوانی می‌­کنند.

 نقش انقلاب اسلامی در این میان چه بود؟

صحرایی: انقلاب اسلامی این جریان کلی را نه تنها متوقف ساخته بلکه خلاف جهت شروع به حرکت کرده است و این حرکت خلاف جریان موج خودش را ایجاد کرده است، این اتفاق افتاده است و این شاید حرکت بعدی شما به عنوان رسانه بتواند باشد که نمودار دینداری را در دوره های مختلف رصد کنید و خواهید دید که انقلاب اسلامی ایران روی دینداری بشریت اثر گذاشته است و هرچقدر جلوتر می رویم علیرغم تمام حملات، خروج از اردوگاه غیر اسلامی و ورود به اردوگاه اسلامی روز به روز پررنگ تر می شود، حال اینکه در خود اسلام چه کسی شیعه و چه کسی سنی می شود، حرفی درونی است. حرف این است که ما دو کفه اصلی را در نظر بگیریم، یکی فرار از دین و دیگری نگاه به دین و در این کفه دینداری، دین های بشری و دین های الهی قرار دارد و در کفه دین های الهی باز هم کفه مسیحیت و یهودیت و اسلامی و در کفه اسلامی، شیعه یا سنی و … را درنظر بگیریم، یکی از مهم ترین اتفاقاتی که این نگاه ها را دچار تغییر معنادار کرده است، انقلاب اسلامی بوده است. مثلا در سال 1979 که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، در یک زمانی انقلاب اسلامی را می بینیم که جهان به دو قسمت بلوک شرق که رسما می گوید خدا موهوم است (شوروی و اقمار آن) که پس از انقلاب دچار یک بن بست فکری و یک خلأ تئوریک می شود که چگونه میشود آن چیزی که ما به آن افیون توده ها می گفتیم حالا انقلاب کرده است؟ و یکی اردوگاه بلوک غرب که میگفت دین مثل سلیقه شما در انتخاب رنگ لباستان است، اجازه ندارید در موردش نظر سیاسی بدهید و … تقسیم شده است و به جز این دو بلوک مجموعه ای هم داشتیم که کشورهای عدم تعهد نامیده می‌­شدند.

اینها را گفتم بدین منظور که خیلی از مخاطب ها خواسته یا ناخواسته مرعوب این جمله می شوند که ما منفعلیم و ما از فضای انقلاب عقب افتاده ایم، اما نه در نگاه کلان و تاریخ نگر ما خیلی شتابمان زیاد هم هست. مثل کسانی که در هواپیما نشسته اند و می بینند که ابرها آرام حرکت میکنند و نمی دانند که با چه شتابی حرکت می کنند. حرف ما این است که در خود این هواپیما خیلی کارها را می توان انجام داد که انجام نمیدهیم. لذا آن لایه بیرونی احتیاج به بحثی بسیار مفصل دارد که در حیطه این نشست نمی گنجد. اما بحث این است که این داخل و تمام کسانی که در این هواپیمای انقلاب نشسته اند، می دانند کجا نشسته اند و با چه سرعتی حرکت می کنند؟ به مثابه این است که کسی خواب بوده و او را داخل هواپیما نشانده اند و به وی می گویند که تو با چه سرعتی حرکت می کنی و … خب طول می کشد که آن شخص باور کند که من دارم حرکت می کنم.

خیلی از ما مردم فارغ از آن نظریه پردازان بزرگ انقلاب مانند امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری زمان می برد که بفهمیم در چه هواپیمایی نشسته ایم و با چه سرعتی حرکت می کنیم.

خیلی ها به ارزش این حرکت و این شتاب انقلاب اسلامی به طور کامل واقف نشده اند و این وظیفه سرکاروان است که دائما به مردم گوشزد کند که یادتان باشد اکنون با چه سرعتی داریم حرکت می کنیم و به پیش می رویم و این همان نکته ای است که عرض کردم و اینکه انقلاب اسلامی وظیفه هدایت دارد.

 فکر می کنید در نهایت رهبری از جوانان در این مسیر چه می خواهد؟

صحرایی: خواهشم این است که تمام این حرف ها را با نگاه بیرونی و درونی دائما برویم و برگردیم. در اینکه حضرت آقا در مورد جوانان ایران صحبت می کند ذره ای تعارف وجود ندارد، و عین واقعیت است چراکه ما بهترین جوانان را در این کره خاکی داریم. بهترین مردم را به لحاظ دینداری داریم و بهترین مردم را به لحاظ آسایش روحی و روانی داریم. مثلا در شرایطی که در جهان امروز برخی از ارزشهای فکری بشری تبدیل به ضدارزش میشود و بعضی از سرگرمی های حاشیه زندگی جایگاه ارزش به خود می گیرد؛ در این فضا تغییر نگاه یک اتفاق را به دنبال خودش دارد و بعضی مواقع نگاه می کنیم که مثلا فلان کار در کشوری که خارج از هواپیمای انقلاب اسلامی است خیلی خوب دارد اجرایی می شود در این شکی نیست، و ما در خیلی از مسائل باید از بقیه یاد بگیریم. اینطور نیست که ما الان در یک مدینه فاضله ای زندگی می کنیم که نیازی به یادگیری نداریم ولی همه انچه که بیرون می بینیم از این قسم نیست و این نکته خیلی مهم است که بتوانیم مسائل را از هم جدا کنیم، ما خیلی از چیزها را باید از مردم یاد بگیریم و ایات قرآن نیز همین اشاره را دارند که مردم باید یاد بگیرید اما چه چیزی را باید یاد گرفت؟ جواب این است که آن چیزی که با فطرت ما همخوانی دارد. اینکه مثلا به شما بگویند خانواده را که با فطرت انسان درآمیخته شده است را کنار بگذارید و آزادتر و مستقل زندگی کنید، خب این تا چه زمانی جواب می دهد؟

  به نظر شما اقتصاد تا چه میزان بر فرهنگ تأثیر دارد؟

صحرایی: طبق آمار سازمان بهداشت جهانی وابسته به سازمان ملل متحد، آمار رسمی اعلام می کند که بزرگترین و بیشترین خودکشی ها در کشورهای مرفه تر جهان اتفاق افتاده است، این یک تلنگر است که مثلا در کشورهایی مثل افغانستان و کشورهای آفریقایی و … آمار خودکشی به اندازه مثلا ژاپن و فنلاند و آمریکا و … نیست. باید دید که چرا در این کشورها چنین آماری بالاست؟ یکی از مهم ترین علت ها این است که وقتی به چیزهایی که برایشان به اشتباه تبدیل به ارزش شده است، می رسند تازه می فهمند که این هیچ چیز نبوده است و در واقع پوچ بوده است و اینجاست که برای آنها خودکشی معنا پیدا میکند.

وقتی از نگاه جامعه شناسانه به برخی مسائل نگاه می­کنیم میبینیم که جامعه یک واقعیتی است که باید در یک زمینه و زمانه ای آن را سنجید، در خلا نمی توان در مورد جامعه صحبت کرد با این شرایط فعلی جهان و با این همه رودخانه ای که ما خلاف جهت آنها حرکت میکنیم، بهترین جامعه را به لحاظ اخلاق، فرهنگ و … داریم. ولی وقتی وارد میشویم و از درون نگاه میکنیم این نباید ما را به خواب شیرین ببرد و تصور کنیم که چون بهترین هستیم پس بی خیال شویم.

مقام معظم رهبری به عنوان کسی که اشراف منحصر به فردی به فضای داخلی و بیرونی کشور دارند، از یک طرف امید واقعی را به جامعه ارائه می دهند و از طرف دیگر این امید نباید موهوم باشد. من باید بدانم که چقدر سرمایه در جیب دارم، به سرمایه خودم امیدوار باشم و در عین حال هم بدانم که این سرمایه به فلان میزان قدرت خرید خواهد داشت لذا در یک نگاه ایشان جامعه را امیدوار می کنند که این واقعی است و موهوم نیست که مثلا جامعه خوب است، جوانان بهترین هستند، جامعه از آن این ملت است و … و نمونه های ان را هم یکی یکی رو می کنند و مثلا در دولت اصلاحات و با آن گرفتاری ها و بدکاری هایی که صراحتا باید گفت آن دولت انجام داد، دانشگاه ملتهب و دانشجو دلزده بود، مقام معطم رهبری پرقدرت اعلام می کنند که “حرکت علمی” خود ما که آن زمان دانشجو بودیم واقعا برایمان قابل درک نبود که این حرف یعنی چی؟ الان دانشگاه ها ملتهب است و هر بار یک دانشگاه تریبون سیاسی گروه های مختلف می شود، چه وقت این حرف هاست؟ اما مقام معظم رهبری تاکید بر کار علمی دارند. خب 15 سال ایشان این کار علمی را در ابعاد مختلف برنامه ریزی و تاکید کردند که به جامعه این باور تلقین شد و الان می بینیم که جوانه هایش در حال آشکار شدن است، این جوانه های 15 سال جلوداری رهبر معظم انقلاب است. حال اگر ایشان این امیدواری را نمی دادند و 15 سال پیش فقط به مدیریت فضای موجود می پرداختند که مثلا فلان دانشگاه به هم نریزد و … الان کار به اینجا نمی رسید. ایشان فضای عمومی را در نهایت تدبیر همراهی می کنند ولی افق گذاری می کنند که دانشجوها باید کار علمی کنند.

 چقدر زمان می برد تا به ایده آل فرهنگی در کشور برسیم؟

صحرایی: 15 سال طول می­کشد که این جامعه به بلوغ این فکر برسد ولی وقتی رسید دیگر این چرخ فعال می­شود. به فرض اینکه کل مجموعه هسته ای را دولت به هر دلیلی به یک توافق رسید و فعالیت های هسته ای تعطیل شد، ولی فکر هسته ای خواستن را که دیگر نمی توان تعطیل کرد؟ این چیزی است که مقام معظم رهبری شروع کرده اند و دیگر کسی نمی تواند متوقفش کند.

 فرهنگ بیشتر متأثر از داخل است یا خارج؟

صحرایی: جمع بندی عرایض بنده در این بخش این است که درست است که الان فضای داخلی به لحاظ فکری و فرهنگی به هیچ عنوان راضی کننده نیست ولی حواس مان باشد که این اگر از حد تعادل و واقع بینی خارج شود ما را به یک یأس و به یک خود خوری میرساند و آن چیزی است که خیلی از افراد ناخواسته دچارش میشوند و بعد به داخل زوایای پنهانی که (جامعه خراب شد، قبلا بهتر بود و …) می خزند. اینها باید در یک تلفیق خیلی دقیق و همراه با ظرافت کنار هم قرار بگیرد که از یک طرف بدانیم “کجای جهان ایستاده ایم” و مردم جهان دارند چگونه نگاه می کنند، چه بخواهیم و چه نخواهیم بیداری اسلامی فرزند انقلاب اسلامی است، چه کسی دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد، اینکه پس از 30 سال در شاخ آفریقا شعار می دهند “نه شرقی، نه غربی، الله اکبر” این تولد یک فکر است.

حال اینکه الان روی آن را پوشانده اند و یا می گویند ببینید بیداری اسلامی تعطیل شد؟ خب اگر اینطور باشد که انقلاب اسلامی هم سال 42 می بایست تعطیل شود چراکه رهبرش را تبعید کردند و بزرگانش را زندانی کردند؟ و .. ولی 15 سال این جوانه زیر خاک نفس کشید و یکمرتبه در سال 57 دیدند که عجب جوانه ای بود، ما فکر می کردیم که خوابیده است. یا مثلا بیداری اسلامی که یکی دو سال هم به خاموشی رفت و مثلا اخوان المسلمین بی بند و باری و قدر ناشناسی کرد و … اما ان بیداری اسلامی جوانه ای است که دارد نفس می کشد. در سال 42 پس از آن هیجان 15 خرداد دولت آهنی روی کار می آید و الان اگر مصر را نگاه کنید می بینید که دقیقا همان الگو دارد تکرار می شود. سال 1332 نیز همین اتفاق در یک اشل کوچکتری می افتد. در کشور خودمان حرکت امام حدود 34 سال طول کشید تا نتیجه داد. مثلا اولین کتاب رسمی فرمایشات سیاسی امام در کشف الاسرار در سال 1323 بود و تا 57 که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید زمان برده است. بیشتر از 30 سال تا مردم ذره ذره به صورت آن شبکه ای که عرض کردم پی به حقایق ببرند. یکسری جزو شاگردان امام شوند و به مرور موجی ایجاد شود که در سال 57 منجر به انقلاب اسلامی شود. لذا در فضای بیرونی این را باید دید که این الگوگیری ها چه کارهایی را می کند و ممکن است تا 10 سال دیگر هم این اتفاق باشد ولی 10 سال برای تغییر یک ریل گذاری تاریخی خیلی طولانی نیست یعنی نباید توقع داشت که در بحرین دو سال انقلاب کردند و حالا باید جمهوری اسلامی شود، یمن، عراق، سوریه و … به همین صورت است. به طور کلی فضای جامعه بشری فضای کلید زدن نیست، که با یک کلید روشن و خاموش شود.

با این گاه باید بیرون را دید ولی در داخل این موتور دائما نیاز به بازبینی و روغن کاری دارد، اگر بگویم میخواهیم با همان حرکت اولیه مان بقیه مسیر را برویم، این همان اشتباهی است  که ممکن است دچارش شویم و متاسفانه خیلی صریح و واضح میتوان گفت که بسیاری از دولتمردان ما اصلا جایگاه خودشان را نمیدانند. این دولت باید بداند که در یک هئاپیمایی بایان شرایط نشسته است، خیلی ها گویا صندلی شان همینی نیست که الان نشسته اند.

از نظر خودتان در کدامیک از اجزای فرهنگی بیشتر مشکل داریم؟ دولت وظیفه خودش را انجام نداده است یا مردم؟

متناسب با جایگاه، قدرت اثرگذاری و جایگاه نخبگی قطعا دولت نمره پایین تری از مردم می گیرد و مردم خیلی جلوتر هستند و به معنای واقعی کلمه جلوتر هستند. وقتی که در فضای بمباران ضد فرهنگی که نیازی نیست مصادیق آن را یکی یکی ذکر کنیم این فضای فرهنگی مردم ماست یعنی اینکه مردم خیلی دستگیره های محکمی را در اختیار دارند، ممکن است ظاهر عمومی جامعه ناخوشایندی هایی را نشان بدهد ولی جاهی دیگر همین تیپ مردم نشان می دهند که عمق بیداری شان بیشتر شده است، مثلا فاکتور ظاهر را اگر کنار بگذاریم، و از یک لایه درونی تر نگاه کنیم میبینیم که مردم ایران دیندارتر شده اند و دیندارتر زندگی می کنند.

اگر در پیش از انقلاب اسلامی ما یکی دو تا جلسه مذهبی قابل استفاده چند صد نفره را داریم که خاطره خوش آن هنوز در ذهن مردم است، به علت اینکه در آن زمان این‌ها گل جلسات بوده اند و مردم توجه می کردند. الان در محافل مختلف انبوهی از تجمعات چند ده هزار نفره و بیشتر از این هم داریم که بدون هرگونه مقایسه ای دارد در کنار ذهن ما کارش را انجام می دهد و ما یادمان می رود که چه بوده و چه شده است. حال شاید یکی دو تا را هم بگویند تصادف است و یا برانگیختگی احساسات است اما وقتی یک خط سیر شد دیگر نمی توان نسبت به ان بی تفاوت بود. چند وقت دیگر ما وارد فضای روحی و روانی ماه مبارک رمضان میشویم. در ماه رمضان شما ظواهر را کنار بگذارید و ببینید در جامعه چه خبر است؟ یعنی اشخاصی که ممکن است ظاهر انها را شما نپسندید، آنوقت نگاهتان با عینک و رنگ دینداری باشد، می بینیم که جامعه خیلی به لحاظ دینداری زلال است. در صورتی که در همین تهران امارهای پیش از انقلاب می گوید که مثلا تعداد مشروب فروشی ها نسبت به کتابخانه ها و … خیلی بیشتر بوده است. الان مجموعه اثرگذاران ضدفرهنگی و فقط یک قلم آن یعنی شبکه های فارسی زبان ضد دین دارند تمام جامعه را فرامی خوانند که “دین نه” ولی با یک تلنگر می بینیم که در یک فضایی که آنجا جای جواب دادن است، می گویند که “دین بله” حال مثلا کسی که بنده ظاهرش را نمی پسندم و ممکن است این امر را به اندازه نماز به دینش گره نزده است و فکر می کند همین را از دین بدانم کافی است، این به لحاظ مردمی است اما به لحاظ دولتی، دولت ها دیگر نباید اینگونه فکر کنند، مثلا در دولت یازدهم وقتی که مقام مسئول دولت جمهوری اسلامی بگوید که ما فرهنگ خودی و غیر خودی نداریم و ارزشی و ضد ارزشی نداریم این یعنی اینکه آن جایگاه و قطب نما در اختیارش نیست. این مثل این می ماند که مکان کشتی را به دست من داده اید و من می گویم که چیزی به اسم مقصد و غربت نداریم. این کشور می خواهد به یک سمتی برود یا نه؟ اگر می خواهد به یک سمتی برود که قطعا می خواهد، و این سمت و سو هم همین را نشان می دهد، مگر میشود گفت که دور و نزدیک نداریم؟ و بعد اساسا نفر دومی که در دنیا این حرف را زده باشد پیدا می کنیم؟ این سوال خیلی برون اجتماعی است. من از یک نگاه بیرون از ایران سوال می پرسم، یک نفر دیگر را در جهان معرفی کنید که بگوید ما فرهنگ خودی و غیر خودی نداریم، از سیاستمداران، متفکرین، تئرسین ها، روزنامه نگاران، فیلمنامه نویسان و کارگردانان و … . اصلا این حرف، حرف خارق العاده ای در ابعاد خودش است. یعنی چه کسی نفر اولی بوده که این حرف را زده است که حال ما نفر دوم باشیم؟ یعنی آنهایی که دارند به ما می گویند خودی و غیر خودی نداریم، خودشان اینگونه عمل می کنند یا نه؟ الان به طور مثال اتفاقات کریمه اوکراین را در نظر بگیرید، آنها که دیگر دعوای اسلام و غیر اسلام ندارند؟ انها که حرفی از بیداری اسلامی و انقلاب اسلامی نزده اند؟ ولی آن هسته سیاسی و اقتدارگرای غرب راحت می آید و می گوید ما حتی روسیه را هم برادر تنی خودمان نمی دانیم، برادر ناتنی ماست. یعنی اگر مشابه همین قضیه برای فرانسه و انگلستان پیش می آمد، مطلقا چنین قاعده ای نداشت. نمونه هایش زیاد است مثلا اختلاف انگلستان و اسپانیا، اختلاف جزیره ای که سالهاست دارند و انگلستان سال هاست قسمتی از اسپانیا را اشغال کرده است ولی خودشان دارند نشان می دهند که ما حتی روسیه را هم داریم در یک دوایر متحدالمرکزی می گوییم که نگاه ما غرب محور است و روسیه را در یک شعاع بیرونی تری نسبت به خودمان می بینیم. چطور مثلا من فکر میکنم که از روسیه به آنها نزدیک تر شده ایم؟ چطور می توانم فکر کنم که می توانم برادر تنی آنها تلقی بشوم؟ و لذا خودی و غیرخودی نداریم؟!!

خب این حرف در ساده ترین بیانی که ممکن است و با حفظ احترامات نشان دهنده  ناآشنا بودن با فضای فعلی جهان است، حال با هر اسم و هر عنوانی که این حرف زده شود. بالاخره وقتی که میخواهم از تهران به سمت مشهد بروم نمی توانم بگویم که ما هر مسیری را برویم به مشهد می رسیم! کسی که این را می گوید فقط باید به وی خندید و لبخند زد. اینکه چه تصویر ساده ای از مسافت در ذهن ان شخص است و واقعا اگر سکان این هواپیما را به سمت اصفهان بگیریم آیا باز هم به مشهد می رسیم؟ اگر جمهوری اسلامی می خواهد پیشقراول فکر و فرهنگ با نگاه انبیا و دین الهی در جهان باشد، ما برایمان فرقی ندارد که چه فیلمی ساخته می شود؟ چه کتابی نوشته می شود؟ و …؟ و بعد اصلا دین را کنار بگذاریم، چرا ما باید در ندیدن دشمن نفر اول در جهان باشیم؟ چرا؟ کدام مجموعه هدفمند، عقل مدار، با تدبیر این کار را کرده است که ما دومی باشیم؟ هر انسان هدفمندی و هر انسانی که هدفی را با اختیار و از روی عقلانیت انتخاب کرده است خواهد دید که یک چیزهایی هست که وی را از آن هدفش بازمیدارد. به قول استاد شهید مرتضی مطهری “تقوا شرط دینداری نیست، شرط انسانیت است” تقوا یعنی اینکه مثلا کسی که می خواهد یک ورزشکار حرفه ای بشود برای مایی که زندگی عادی داریم می گویند در روز مقداری قدم بزنی خوب است، اما برای کسی که می خواهد مدال داشته باشد، به او می گویند که باید روی گرم به گرم وزنت حساب کنی، پس تو باید در این زمینه تقوا داشته باشی، هر چیزی را نخوری، هر مقداری نخوری، هر وقتی نخوری، و …. و این وسط یکی بگوید که من می خواهم قهرمان بشوم ولی اصلا غذای چرب و غیرچرب هم برایم بی معناست، شیرینی و ترشی برایم یکی است. مگر می شود دوغ و دوشاب را یکی کرد و گفت که ما به مشهد می رسیم؟ این حرف خیلی ساده انگارانه و جدای از فضای واقعیت هایی است که با انها زندگی می کنیم. این شروع یک نقد است که انتهایش را در وزارتخانه ها می توان دید، در جشنواره ها می توان دید، در نوشته ها می توان دید و … .

 چه کنیم که بتوانیم به آن اهداف دوری که از همین الان باید برای آنها هدف گذاری کنیم، برسیم؟ و نخستین اقدام چه باید باشد؟

صحرایی: اینکه من عرض می‌­کنم امام (ره) در سال 1323 با یک کتاب کاری را شروع کردند باز هم به این معنی نیست که امام فارغ از زمینه های دیگر بوده است. یعنی اصلا وقایع اجتماعی در زندگی بشر نباید خلق الساعه تصور بشوند یعنی مجموعه ای از داشته های یک جامعه بشری و مثلا در قالب مردم ایران به یک جایگاهی می رسد که آماده فهم نکات حضرت امام می شود، یعنی مثلا اگر همین حرکت امام در اوایل دوره قاجاریه اتفاق می افتاد، مردم ما تکان نمی خوردند. به عبارت دیگر حضرت امام (ره) چکیده تمام تجربیات فکری، فرهنگی و تاریخی تشیع و وقایع گذشته بر مردم ایران بود و در بهترین شرایط آنها را بروز داده است. بدین معنی که امام تجربیات تاریخی مردم ما را در ذهن شان داشته اند، تحلیل داشته اند، فهمیده اند و متناسب با آن برنامه ریزی کرده اند یعنی امام به طور مثال شکست مشروطه را دیده اند، فهمیده اند که این کار به شکست می انجامد یا فلان کار به درد مردم ایران نمی خورد، این یکی کار، کاری ابتر است و … و ثمره این فکر و کارها جامعه را به یک سکویی رسانده است که اماده پرسش شده است و امام در این پیچ تاریخی و تمدنی (به تعبیر مقام معظم رهبری) فهمیده اند و فهمانده اند که کجاییم و چه کار باید بکینم. لذا باید این را یادمان باشد که وقتی عرض می کنم حضرت امام این کار را کرده اند، الکی نگوییم که خب اما بوده اند و لاغیر. تجربیات تاریخی ما و سرمایه های فکری و دینی ما بوده است و امام بهترین استفاده لازم را برای روشنگری در جامعه از این سرمایه ها داشته اند.

این یک نکته و دیگر اینکه حال باید چه بکنیم و کجا را باید ببینیم؟ و … اینها شاخه های بحث است که یکی یکی خودش را نشان می دهد و مرتبا ما داریم می شکافیم و می خواهیم شاخه ای را دنبال کنیم. یکی از ان کارهایی که باید خیلی جدی به آن نگاه کرد که در فرهنگ؛ سیاست و … دخالت دارد و دولت و مردم باید این را بفهمند و مقام معظم رهبری هم به طور مفصل روی این قضیه سرمایه گذاری کرده اند، نگاه تمدنی به زندگی است، ایشان می فرمایند که ما باید حتما به سمت ایجاد یک تمدن نوین اسلامی و ایرانی برویم. حال اگر اصلا دین را کنار بگذاریم، یک دولتمرد این کشور در شرایط فعلی بگوید که من می خواهم یک تمدن بسازم، اصلا تمدن ایرانی هم نه، فرض کنیم ما در یونان نشسته ایم و می خواهیم تمدن یونانی برقرار کنیم، بعضی از تصمیمات ما با نگاه ماندگار بودن سازگاری ندارد، یعنی یک جوری حرف می زنیم و یک جوری کار می کنیم که انگار فقط می خواهیم نان امشب مان جور شود، نگاه نمی کنیم که ما آمده ایم که بسازیم و بمانیم. اگر این اتفاق بیافتد خیلی از حرفهایمان تغییر می کند، خیلی از نگاه هایمان و سیاستگذاری هایمان تغییر می کند. یعنی اگر از رئیس جمهور این مملکت تا وزیر و وکیل و فرماندارو … بفهمند که قرار است یک تمدن بسازیم، آن وقت دیگر من یک گوهر را نمی دهم و یک نان بگیرم که مثلا فقط امشبم را اداره کنم. پیامبر اکرم سه سال در شعب ابی طالب می ماند، تحمل می کند ولی نگاهش این است که جهان باید تغییر کند. خب به تعبیر مقام معظم رهبری ما که هنوز در شرایط شعب ابی طالب هم نیستیم. یعنی در فضای پیروزی هستیم. در فضایی که غربی ها به سراغ ما می آیند. مثل قریشی که به سراغ پیامبر امدند و اعلام کردند که بیا با هم صلح کنیم. دیدند که پیامبر دارد رشد می کند و انها به سراغ صلح امدند و این نبود که مثلا پیامبر بگوید حالا که شما می خواهید صلح کنید، ما هم برای نشان دادن حسن نیتمان 3 سال به شعب ابی طالب می رویم. یعنی در حال حاضر غربی ها در موضع ضعف هستند و همه این حرفها جای استدلال دارد و وقتی می گوییم در موضع ضعف هستند تنها یک شعار نیست. وقتی کسی که داعیه کدخدایی جهان را دارد و بعد می آید و زمان تعیین می کند که تا 48 ساعت دیگر سوریه را بمباران می کنیم و بعد با اهرم قدرت جمهوری اسلامی خیلی مفتضحانه نیروهایش را عقب می کشد، انگار که هیچ حرفی نزده است و تهدیدی نکرده است و همین کشور مرتبا پیام می دهد که بیایید با هم صحبت کنیم و … آنها از ما درخواست می کنند و ما نه تنها درخواست انها را خیلی با ذوق زدگی می پذیریم برای اینکه نشان دهیم ما چقدر آدم های شهروندی هستیم، خودخواسته به شعب ابی طالب می رویم و می گوییم بیایید اینجا با هم صحبت کنیم.

حال چکار باید کرد؟ نکته اول این است که باید بدانیم کجای کار قرار داریم؟ واقعا این اتفاق باید بیافتد، به نظر می رسد که خیلی از دولتمردان ما نمی دانند که کجا هستند؟ و نگاه تمدنی هم ندارند. طبیعتا این مجموعه باید اول این نکات را بداند و بهد بیاید و روی جامعه اثرگذار باشد ولی حالا به این می رسیم که ما الان باید چکار کنیم؟ ما به عنوان یک گروه، فرد، رسانه و … وظیفه ای داریم. فرض کنیم در قالب یک رسانه، آنگاه ما باید چکار کنیم؟ واقعا این تفکر نیاز به ارائه به جامعه دارد که مردم بدانید که بیرون این خبر است و درون نیز فلان خبر است و این مجموعه عوامل را اول بفهمیم و بعد بر اساس آن حرکت کنیم. یعنی اینکه اگر من ندانم کجا هستم، چطور می توانم حرکتی را شروع کنم؟ بنابراین نکته اول و مهم این است که بدانیم کجاییم؟

اما واقعیت این است که اگر می دانستیم کجاییم این حرف رئیس جمهورمان نبود، اگر می دانستیم کجاییم این حرف وزرای ما نبود. اینها خودشان فریاد می زنند که نمی دانیم کجاییم!! لذا چیزی که الان عرض کردم یک حرف ذهنی نیست، وقتی کسی می گوید بالاخره جهان یک کدخدایی دارد و ما بهتر است برویم و با کدخدا صحبت کنیم، بهتر است بدین معنی است که این شخص این چارچوب غربی ها را پذیرفته است.

 یعنی نباید با جهان در خصوص فرهنگ مبادله داشت؟

صحرایی: البته این را باید عرض کنم که تفکر طرف مقابل ما نیز باری به هر جهت بودن نیست، در جامعه بشری ما در یک فضای خالی از تمدن زندگی نمی کنیم، منتها تمدن ها به تعبیر شهید مطهری “جهانگرد” هستند. یعنی در هر مقطع تاریخی می بینید که گلوگاه و مرکز تمدن یک قسمتی از جهان است و آن قسمت دارد به نوعی تشعشعات خودش را به بقیه تحمیل می کند و این تحمیل هم به معنای نظامی آن نیست. قدرت فکر، فرهنگ، هنر و اخلاق و … را مقهور خودش می کند. خب به طور مثال یک زمانی مصر این تشعشعات را به جهان متمدنی که ما از آن خبر داریم منتشر می کرد، یک زمانی مصر این مرکزیت را داشته است، یک موقعی هند و یک زمان ایران و … بوده است. در یک قسمتی از زمان جهان اسلام مرکز شده است و اسلام این اتفاق را رقم زده است و به تعبیر شهید مطهری این تمدن نه ایرانی بوده است، نه هندی بوده است و نه غربی بوده است. تمدن اسلامی بوده است که مردم مسلمان فارغ از اقوام و ملل در آن بوده اند. البته اسناد تاریخی این را نشان می دهد که ایرانی ها پررنگترین نقش را داشته اند که لیست بلند بالایی که این شهید در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران آورده اند و از متفکران فکری، فلسفی و فقهی و … اکثرا ایرانی بوده اند. خب این تمدن در یک زمانی بالا بوده است و بقیه تحت الشعاع این تمدن قرار می گرفتند و استفاده می کردند، شخصی مثل ویل دورانت در تاریخ تمدنش به وضوح اعتراف می کند که بسیاری از داشته های تمدن غرب از تمدن اسلامی تغذیه شده است. خب در آن زمان ممکن بود که یکی در غرب زندگی می کرده ولی حرفش را از تمدن برتر آن روز می گرفته است، حرف این است که الان این تمدن غرب به هر حال جبهه گیری بالایی دارد، وقتی می گوییم این گروه الان تمدن اسلامی را نمی داند، نمی فهمد و دنبال نمی کند به معنای باری به هر جهت بودن نیست، به معنای این است که ما در زیر یک نورافکنی نشسته ایم ولی زاویه نشستن مان را با چراغ دیگران تنظیم می کنیم. یعنی وقتی من نگاهی به تمدن اسلامی ندارم، شهروندی تمدن غرب را پذیرفته ام، وقتی می گوییم جهان کدخدایی دارد و برویم و با خودش ببندیم، بهتر است دقیقا مفهومش این است که من قطب نما را به جهت دیگری تنظیم می کنم، این خدای ناکرده به معنی بی دینی نیست، این به معنای ضد انقلاب بودن هم نیست و به معنای خیانتکار بودن هم نیست بلکه به معنای عدم توجه به سرمایه های واقعی است که زیر دست خودمان است.

 چگونه می‌­توان مسئولین را بیشتر متوجه مقوله فرهنگ کرد؟

صحرایی: برای متوجه ساختن مسئولان فرهنگی به نظرم بهترین کار همین فرمایشاتی است که مقام معظم رهبری بر آن تاکید دارند، یعنی “به نقد کشیدن” البته نقد به این معنی که به ان مسئول بفهمانیم که حواست هست که ما خودمان هم می توانیم تمدن بسازیم؟ پس بی خود شهروند دست به سینه تمدن زمخت و خشن غرب نشو! آن هم تمدنی که به گفته خودشان وارد قوس نزول شده است یعنی وقتی ما به شیفتگی غرب رسیدیم که دیگر دوران روپا بودنش تمام شده است و به تعبیر خیلی از متفکرین داخلی و خارجی ما، این دست و پا زدن ها و هیجانات فعلی تمدن غرب در مسیر رشد و بالا رفتن نیست، در مسیر سقوط است که دارند دست و پا می زنند، یعنی واقعا اگر غرب در جایگاه اقتدار بود، بالا رفتن یا پایین امدن یک کشور نباید برایش آنقدر مهم میشد. اینکه رصد می کنند که چه کسی بلند شود تا به زعم خودشان سر جایش بنشانند، نشان دهنده این است که نگرانند از اینکه کسی بلند شود و این نشان دهنده این است که تمدن غرب دوران اوج خود را سپری کرده است و سعی می کند با چنگ انداختن به دیگران خودش را نگه دارد.

این از نکته اول، که ما باید توجه کنیم که به نقد کشیدن باید منصفانه و البته با نشان دادن استدلال ها باشد.

نکته دوم اینکه با توجه به هویت انقلاب اسلامی که هویت دولتی و حکومتی نیست، و هویت فرمایشی نیست، ما اگر دولتمردانمان را همراهی می کنیم و … از این طرف دستمان برای همراهی مردم خیلی بازتر است یعنی دولتمردان در میدان نقد، نظر، فکر و … تا حدی که می فهمیم ولیدر مردم ایجاد زمینه ها و ذائقه های جدید (مردم ذائقه های آماده ای برای پذیرش مسئولیت دینی و تاریخی داشته باشند). همین که رهبری می گویند مثلا زندگی مردم باید همراه با عزت باشد؛ باید به مردم این عزت را خیلی جدی و با شکل درست تاکید کنیم. به طوری که مردم واقعا عزت نفش پیدا کنند  که اگر من بفهمم چه جایگاهی دارم و چه ذخیره ای در اختیار دارم، و چه کار می توانم بکنم، آنوقت زمینه ای ایجاد می شود که خیلی از حرف های بعدی را راحت بفهمم. وقتی رهبری اینقدر تاکید می کنند که نگاه تمدنی داشته باشید و مثلا به جوانان توصیه می کنند  که هر کجا که هستید آنجا را مرکز دنیا بدانید و متناسب با آن کار کنید، یعنی من می توانم در دنیا اثرگذار باشم.

حضرت علی (ع) می فرماید “خدا رحمت کند آن کسی را که بداند از کجا آمده، کجاست و کجا می خواهد برود” و این یک راه متعالی برای انسان است و یک تجربه برای زندگی مان. پس اولا باید بدانیم کجاییم، و دوم اینکه باید بدانیم به کجا می خواهیم برویم. ما اصلا می خواهیم تمدن داشته باشیم یا خیر؟ می خواهیم یک شهروند مودب و دست به سینه در این دهکده جهانی باشیم؟ اگر اینطوری است پس چرا اینهمه دعوا میکنیم؟ و اگر این نیست پس بگذاریم آن کسانی که این راه را قبول دارند، بدوند. برای ما هم که انقدر در این کشور منفعت هست که یک زندگی خوب داشته باشیم. این آقایان هم که مشکل اقتصادی ندارند؟ رهبر انقلاب می گوید که “سمت ما این است اگر قبول داری بیا و کمک کن و اگر قبول نداری، دیگر در این کشتی ننشین و کشتی را خراب بکن و اذیت بکن”.

پس نکته دوم این است که به چه سمتی می خواهیم برویم، و البته در این قضیه حتما نقش کسانی که اثرگذار فکری و فرهنگی هستند خیلی بالاست یعنی یک رسانه باید روی تک تک خبرهایی که به مردم می دهد، دید تمدنی را داشته باشد. بدین معنی که باید انتخاب کند که خبری که می زند با اراده اش همخوانی دارد یا خیر. باید این را درک کنیم که رهبر انقلاب چه مقدار زمان گذاشت تا ذائقه مردم را به سمت کار علمی ببرد. وقتی رهبر انقلاب مثلا 10 تا 15 سال زمان بگذارد حتما ما بایستی زمان بیشتری از این را برای رسیدن به هرف در نظر بگیریم و نباید زود خسته شویم. پس هرکسی خودش باید این را برای خودش ترسیم کند که در این فضا به کجا می خواهد برود؟

در کل باید بگویم که ما باید در لایه حکومتی و دولتی یکسری کارها را انجام بدهیم و باید یادمان باشد که ما به هر حال جلودار یک حرکتی هستیم و در تعابیر مختلف داریم که مردم در نهایت به بزرگان جامعه نگاه می کنند. ضمن اینکه باید بدانیم در فضای رسانه ای یک حلقه واسط هستیم و از یک طرف می توانیم نگاه حکومتی و دولتی را تعدیل کنیم و نقد کنیم و این چیزی است که حتی مقام معظم رهبری امسال تصریح کردند که این کار را بکنید و ما را به چالش بکشید و از طرف دیگر هم باید دست مردم را بگیریم و به یک فضاهای زیباتری راهنمایی کنیم. بگذریم از اینکه دولت خواسته یا ناخواسته دارد یک دریچه های تاریکی را باز می کند که نباید.

*مقایسه عملکرد فرهنگی در دولتهای مختلف

 به نظر شما عملکرد فرهنگی کدام دولت ها بهتر و کدامیک از دولت ها بدترین عملکرد فرهنگی را داشته اند؟

صحرایی: هر چیزی که عنوتان فرهنگی میگیرد نباید به معنای مثبت بودن تلقی شود، یعنی فرهنگ یک کلیدواژه داخل یک قدرمطلق است. می تواند جهت مثبت داشته باشد و یا جهت منفی داشته باشد اما بالاخره مثبت تلقی می شود. لذا مثلا در خیلی از نگاه های جهانی بسیاری از کارهای مبتذل به لحاظ دینی و فطری را هم فرهنگی می نامند بنابراین در نگاه داخلی هم باید این امر را مدنظر داشت که هر چیزی که عنوان فرهنگی به خود می گیرد لزوما به معنای مثبت بودن در سمت و سوی جامعه نیست. خیلی چیزها و کارهاست که شکل فرهنگی دارد اما در واقع ضدفرهنگ به معنای ارزشی آن است. با این نگاه اگر معیار را آن استوانه فکری انقلاب اسلامی که می گوید انقلاب اسلامی یک انقلاب دین محور است، قرار دهیم، (البته اقتصاد، سیاست، خواسته های اجتماعی و … در آن دخیل بوده است اما بدون هیچ شک و شبهه ای می توان گفت که محوریت همه اینها را دین تشکیل می دهد) کلیه حرکت های دولت های پس از انقلاب هم باید با آن سنجیده شود، خب وقتی وارد فضای بعد از انقلاب می شویم یکسری از مقتضیات خود به خود بار خیلی از کم کاری ها را به دوش می کشد، انقلاب ما در مقایسه با انقلاب های اثرگذار جهان، انقلاب جوانی است. بدین معنی که ما داریم یک فیلم بسیار بسیار با دور تند را از یک اثرگذاری اجتماعی در کشورهای دیگر می بینیم. مثلا انقلاب معروف فرانسه در سال 1789، از قرن 18 تاکنون ذره ذره اثر گذاشته تا یک چیزی را بتواند نشان بدهد. انقلاب های انگلستان و آمریکا و … هم همین گونه است اما ما در انقلاب مان با 30 سال قدمت می خواستیم همه این کارها را با هم بکنیم. با این نگاه خیلی از چیزها دست به دست هم داده و خیلی از کم کاری ها پوشش داده شده است. وقتی رو به جلو می رویم، به مرور آن هیجانات و خودکاری های اوایل انقلاب به طور طبیعی ممکن است کمرنگ شوند. فضای جنگ تحمیلی و آن تزریق مبارک روحیه ایثارگری، فهم و شعور و نگاه به تعالی و کمال به مرور کنار می رود و به تعبیر خود مقام معظم رهبری بعد از جنگ فضای چرب و شیرین دنیا خودش را نشان می دهد. خب در این فضاها باید کفه اثرگذاریهای دولت و هدایتگری اش پررنگتر می شود.

دوران پس از جنگ را چطور می­بینید؟

صحرایی: متاسفانه این امر همان نقطه جدی است که ما به مقداری که ازز فضای اثرگذار مبارک انقلاب و بعد فرهنگ سازی جنگ تحمیلی در قالب دفاع مقدس دور میشویم، دولت ها برای پر کردن این خلأ نیامدند. این نکته مهم است که یک دولت باید بداند الان زمان جنگ است یا دولت زمان صلح است. در زمان صلح من چه کارهایی را باید انجام دهم تا جامعه بر همان مدار مبارک حرکت کند؟ متاسفانه این اتفاق نیفتاده است. البته این را هم باید بدانید که ما داریم یک دیکته نوشته شده را مرور می کنیم. شاید از جهاتی باید با یک نگاه خوش بینانه به خیلی از افرادی که در ان مقطع فکر میکنند که دارند کار فرهنگی انجام می دهند آفرین گفت. ما نشسته ایم و در ورای یک تاریخ ولو کوتاه گذشته و داریم آن را بررسی می کنیم. خب در دوره سازندگی یک عده ای خواسته و یک عده ای هم ناخواسته رنگ و بوی کشور را از ادبیات فرهنگ و فکر و اعتقاد دفاع مقدس به سمت دیگری سوق می دهند که البته بنده فکر می کنم بیشتر ان ناخواسته بوده است. و مقهور شرایط شدن (یعنی وقتی می بینیم که مثلا جامعه دچار یکسری آسیب های اقتصادی است و از ان طرف هم الگوهایی را در جهان برای ما معرفی می کنند از فضای رکود می خواهیم یکمرتبه خیز برداشته و به سمت جامعه ای که به نظرمان مطلوب است، برویم، از یکسری مسائل غفلت می شود و البته گروه هایی هم بر آن موج غفلت سوار می شوند و همان “خواسته ها” می شوند).

خب این اتفاق می افتد و بعد در جامعه در ان شرایطی که مثل یک فنر فشرده در فضای قبل از انقلاب با یک ادبیاتی زندگی کرده و انقلاب می آید و یک ادبیات جدیدی را معرفی می کند و تا جامعه بخواهد با اینها انس بگیرد و مقداری عمیق تر وارد شود، جنگ می شود و بعد دولت سازندگی می آید و فضای فرهنگی را همراه با فضای سیاسی منجمد و فشرده می کند لذا در شروع دولت دوم خرداد حرف های فرهنگی ما بر موج سیاسی می نشیند. یعنی فرهنگ سیاست زده به جامعه معرفی میشود لذا می بینید که اثرات اجتماعی آن زیاد می شود. فضای فرهنگی می تواند به اشکال مختلفی دنبال شود، چرا؟ تنها به این دلیل که در دوره قبل از ان خواسته یا ناخواسته فرهنگ و سیاست را با هم عجین کرده ایم و مردم احساس می کنند که در هر دو باید یک حرف هایی را ببینند و بشنوند.

بنابراین متاسفانه می بینیم که در دوم خرداد 76 عنوان فرهنگ هستولی کارهایی که اتفاق می افتد همگام و متناسب با آن محور انقلاب نیست.

دولت های بعد از اصلاحات چطور؟

صحرایی: این آمد و رفتی که دولت دوم خرداد دارد می­بینیم که در یک بعدی آنقدر فرهنگ سیاست زده شده است و جلو می رود که بیشتر ابعاد جدی و واقعی از زندگی مردم مورد سوال قرار می گیرد لذا با روی کار آمدن دولت بعد از اصلاحات و آقای احمدی نژاد، از یک جهاتی باز مباحث متاثر از اقتصاد و فرهنگ و سیاست دوره دوم خرداد است یعنی این آمد و رفت جامعه ما مثل یک نمودار سینوسی است که بسامد آن ممکن است جلوه گری خیلی زیادی داشته باشد ولی به مرور مردم باید این را طی کنند تا کم کم انتخاب گری های ما رشد کند.

بدین معنی که در ورای این حرفها می خواهم این را بگویم که ممکن است خیلی از این نگاه های درونی ما راخسته کند ولی اگر از بیرون نگاه کنیم (شهید مطهری در کتاب “آینده انقلاب اسلامی” یک جمله و پاراگراف بسیار بسیار زیبایی دارد و می گوید “یک مصلح اجتماعی ممکن است که خیلی از چیزها را بتواند به جامعه اش هدیه کند، یک ثروتی را ملی کند و یا سرمایه ای را برگرداند ولی هیچکدام از اینها به این اندازه نیست که بیاید و هویت یک جامعه را به آنها برگرداند و به آنها نشان بدهد که می توانند …”) در حال رشد فرهنگی هستیم. خب ما در فضای بعد از انقلاب این انتخاب گری را تجربه کردیم و کم کم این انتخاب گری دارد به یک آرامشی می رسد، به تعبیر رهبری در همین سخنان اخیر خودشان که فرمودند “الان دیگر انتخابات به یک امر بدیهی در کشورمان تبدیل شده است و می بینیم که 25 سال قبل یا 30 سال قبل واقعا اینگونه نبوده است اما الان اینگونه شده است” اینها با سخنرانی به دست نمی آید وباید مردم آن را خودشان لمس کنند.

هرچقدر که به جلوتر می رویم به این نتیجه می رسیم که می شود کسی نخست وزیر انقلاب باشد و خرابکاری کند، رئیس جمهور باشد و خراب کند و … و این موج انقلاب می تواند جلو برود و افراد خودشان را با این موج تطبیق بدهند. حتی می بینیم که کسی که قائم مقام رهبری می شود اما معصوم نیست و می تواند اشتباه کند. با این نگاه می بینیم که فارغ از اینکه دولت ها چکار کرده اند و چکار نکرده اند، الان هم دارم می بینم که موجی از حرکت های فرهنگی مردمی دوباره در حال ایجاد شدن است و این یعنی اینکه مردم آن بی تجربگی که در اوایل انقلاب داشتند را دیگر ندارند. انقلاب شده است و فرهنگ را دودستی دست دولت داده ایم اما یواش یواش داریم یاد می گیریم که دولت قسمتی از این کار است و خودمان باید حتما در این فضا جدی باشیم.

تجربه مبارکی است که در لابلای تمام این فراز و نشیبها دارد خودش را نشان می دهد و رهبری هم اشاره کردند که این حرکاتی که از اول انقلاب اثرگذار بوده است، باید با جدیت ادامه پیدا کند و این یعنی اینکه دولت های پیشین و دولت اخیر کارهایی را در زمینه فرهنگ انجام داده اند و ما به وضوح بعضی از جاهای ان را می بینیم که اشتباه است. اما در کنار این آفت هایی که ایجاد کرده اند، این نکتات مثبت هم در درونشان بوده است و آن اینکه مردم بیایند و خودشان را در این فضا ببینند و حرکت کنند.

 تشکر از اینکه وقت خودتان را در اختیار ما قرار دارید.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.